پاییــــــــز
ای بهار برگ ریز
ای صدای قـلب مـن
ای گلشــن آشنــایـــی
چقدر به تو وابستــه ام
در اولین شـب زمستـــان دلم برایت تنگ میشود
و
گونه هایم
خیابان نمناک یک شب پاییزیست
به یاد دارم
شب هایی را که تا سحر
در خیابان های این شهر پاییزی
در زیر بغض ابرهایت قدم بر میداشتم
و خاطرات شیرین درد را با تو تکرار میکردم
و سحر گاه،رفتگر الاف
خاطرات را جارو میکردو به جوی میسپرد
و غرش آسمانت
در هنگام آشتی دو برادر
کاش میدانستم به کجا خواهی رفت
تو بر من فریاد میزدی و من..
فقط می باریدم
تو رفتی
و من به پاس آن شب ها میبارم
پاییز لعنتی
بهانه ی شب های دلتنگی
خدافظ
|